سه سال و هشت ماهگی
سلام گلای قشنگم سه سال و هشت ماهگی تون مبارررررررک عشقکای من ، این ماه پر بود از اتفاقات خوب و بد اما بیشتر بد . تنها اتفاق خوبش تولد من بود آریسا روز به روز قرتی تر میشه و حرفاش شیرین تر 1 - رفتیم خونه مادرجون ، عمه جون هم اومدند هنور از راه نرسیده دویده میگه " عمه ناخناتو جدید دیزاین کردی؟؟" 2 - رفتیم دکتر ، وقتی اومدیم خونه موقع خواب پرسید : مامان خانم دکتر دکتر چیه ؟؟ گفتم دکتر کودکان بعد براش کلی توضیح دادم که انواع رشته های پزشکی چیه ، دکتر چشم ، قلب ، مغز و ...... . بعد از کلی حرف زدن پرسیدم حالا تو اگه بخوای دکتر بشی دوست داری دکتر چی بشی ؟؟؟ گفت : ...
نویسنده :
مامان ندا
2:00